جدول جو
جدول جو

معنی نخاره تن - جستجوی لغت در جدول جو

نخاره تن
ناخوش، ناسالم، جسم بیمار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ دَ / دِ)
نظاره کننده. که می نگرد. که شاهدچیزی یا منظره ای است. تماشاچی. نگرنده:
نظاره کنان به روی خوبت
چون درنگرند از کران ها.
خاقانی.
این گفت و فتاد بر سر خاک
نظاره کنان شدند غمناک.
نظامی.
مجلس یاران بی نالۀ سعدی خوش نیست
شمع می گرید و نظاره کنان می خندند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نقاره چی. نقارچی. که نقاره زند
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقاره زن
تصویر نقاره زن
نقاره چی
فرهنگ لغت هوشیار
دهل زن، نقاره چی، نوبت زن
فرهنگ واژه مترادف متضاد